هاناهانا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

هانا ملوسک ما

از سختی های زندگی فرار نکنیم

از سختی های زندگی فرار نکنیم ، می خواهند شنا کردن را یاد بدهند. پیکره زیبایی در دل سنگ نهفته است لازمه آن تیشه خوردن است تا خود را نشان دهد. برای خالص شدن باید ناخالصیها بسوزد. ای بنده زیبای من از حصاری که بر خود ساخته ای رها شو. ببخش، تسلیم شو. مگر دوست داشتن من را به خود باور نداری، باور کن. تو خودت مشکلات خودت را زیاد می کنی. با نگرانیها و دلواپسیهای خودت مسیر زندگی خودت را از مسیر اصلی منحرف می کنی. از دیوار صوتی باید گذشت تا اسرار خلقت بر شما آشکار شود. پرسیدم چگونه؟ ریسمان هستی در وجودت ریشه دارد باید فعال شود. پرسیدم چگونه؟ با رها شدن، با شاهد بودن. گفتم کمکم کن، دستم گیر. تس...
27 خرداد 1391

شروع ماه هشتم

هانا خانوم عزیز دلم : مامان دیروز اولین باری بود که تو ماه هشتم رفت پیش خانوم دکترت. اون همه چیز رو بررسی کرد و خدا رو شکر نرمال بود. تو سونوگرافی ای که خودش تو مطب انجام داد گفت سرت اومده پایین و من کلی خوشحال شدم که کم کم داری آماده می شی  تا بیای پیشمون. حالا قرار شده هفته دیگه واسه انجام یه سونوی دقیق برم تا قد و وزنت هم چک بشه. قربونت برم  هانای ملوسم. ...
24 خرداد 1391

برای دوستانم

من دلم مي‌خواهد خانه‌اي داشته باشم پر دوست کنج هر ديوارش دوست‌هايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو...؛ هر کسي مي‌خواهد وارد خانه پر عشق و صفايم گردد يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند شرط وارد گشتن شست و شوي دل‌هاست شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست... بر درش برگ گلي مي‌کوبم روي آن با قلم سبز بهار مي‌نويسم  اي يار خانه‌ي ما اينجاست تا که سهراب نپرسد ديگر " خانه دوست کجاست ؟ " (( فريدون  مشيري )) ...
24 خرداد 1391

اتفاقات کوچک زندگی ...

  بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فرو ریختن برج های دو قلوی تجارت جهانی در آمریکا شد، یک شرکت جلسه ایی ترتیب داد و از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان سالم به در برده بودند دعوت کرد تا کسانی که از این مهلکه جان سالم به در برده و در آن انفجار غایب بوده اند دلیل خود را ذکر کنند.   در صبح روز ملاقات ، مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و داستان همه آدم ها یک نقطه مشترک داشت : همه در اثر یک اتفاق کوچک جان سالم به در برده بودند!   مدیر شرکت آن روز نتوانسته بود به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بودو باید شخصا در کودکستان حضور می یافت. همکار...
24 خرداد 1391

هرگز کسی را زود قضاوت نکنيد

 سلام دوستان گلم امیدوارم که خوب و سرحال باشید.امروز مطلبی رو تو ایمیلم از یک دوست خوب دریافت کردم که لازم دونستم اینجا نقلش کنم چون همه ما ممکنه یه روز خدای ناکرده دچار چنین قضاوتهایی بشیم.   پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستا ن شد ,,, او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد ,,,   او پدر پسر را ديد که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نميدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟ پزش...
24 خرداد 1391

خرید برای هانای خودم

سلام ملوس خانوم من : امروز مامانی رفته برات یک دست لباس خوشگل با کفش و کلاه خریده که خیلی نازن. اگه این لباسها رو بپوشی اینقدر خوردنی می شی که فکر کنم هیچی ازت نمونه دیگه. اول همه خودم می خورمت جوجوی من. راستی برات دو تا ماهی کوچولو که همدیگه رو می بوسن  و یه فیل و اردک و سوسمار هم خریدم که بندازم تو آب وان باهاشون بازی کنی و کلی کیف کنی. فسقلی مامان دوست دارم زود بزرگ بشو بیا بیرون پیش ما.   ...
22 خرداد 1391

لازم است گاهی

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه ؟ ! لازم است گاهی از مسجد ، کلیسا و ... بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت ؟ ! لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی ، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است ؟ لازم است گاهی درختی ، گلی را آب بدهی ، حیوانی را نوازش کنی ، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه ؟ ! لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی ، گوگل و ایمیل و فلان و بهمان را بی‌خیال شوی ، با خانواده ات دور هم بنشینید یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه ؟ ! ل...
20 خرداد 1391