هاناهانا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

هانا ملوسک ما

سخنان نغز

من اگر پيامبر بودم، رسالتم شادمانى بود بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن كودكان... نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده ميدادم...تنهامى آموختم ا نديشيدن را و انسان بودن را... (چارلي چاپلين) ...
27 خرداد 1391

انسان های بزرگ

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود. پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست. ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم. یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغ...
27 خرداد 1391

از سختی های زندگی فرار نکنیم

از سختی های زندگی فرار نکنیم ، می خواهند شنا کردن را یاد بدهند. پیکره زیبایی در دل سنگ نهفته است لازمه آن تیشه خوردن است تا خود را نشان دهد. برای خالص شدن باید ناخالصیها بسوزد. ای بنده زیبای من از حصاری که بر خود ساخته ای رها شو. ببخش، تسلیم شو. مگر دوست داشتن من را به خود باور نداری، باور کن. تو خودت مشکلات خودت را زیاد می کنی. با نگرانیها و دلواپسیهای خودت مسیر زندگی خودت را از مسیر اصلی منحرف می کنی. از دیوار صوتی باید گذشت تا اسرار خلقت بر شما آشکار شود. پرسیدم چگونه؟ ریسمان هستی در وجودت ریشه دارد باید فعال شود. پرسیدم چگونه؟ با رها شدن، با شاهد بودن. گفتم کمکم کن، دستم گیر. تس...
27 خرداد 1391

شروع ماه هشتم

هانا خانوم عزیز دلم : مامان دیروز اولین باری بود که تو ماه هشتم رفت پیش خانوم دکترت. اون همه چیز رو بررسی کرد و خدا رو شکر نرمال بود. تو سونوگرافی ای که خودش تو مطب انجام داد گفت سرت اومده پایین و من کلی خوشحال شدم که کم کم داری آماده می شی  تا بیای پیشمون. حالا قرار شده هفته دیگه واسه انجام یه سونوی دقیق برم تا قد و وزنت هم چک بشه. قربونت برم  هانای ملوسم. ...
24 خرداد 1391

برای دوستانم

من دلم مي‌خواهد خانه‌اي داشته باشم پر دوست کنج هر ديوارش دوست‌هايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو...؛ هر کسي مي‌خواهد وارد خانه پر عشق و صفايم گردد يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند شرط وارد گشتن شست و شوي دل‌هاست شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست... بر درش برگ گلي مي‌کوبم روي آن با قلم سبز بهار مي‌نويسم  اي يار خانه‌ي ما اينجاست تا که سهراب نپرسد ديگر " خانه دوست کجاست ؟ " (( فريدون  مشيري )) ...
24 خرداد 1391