دل نوشته
هانای عزیز و کوچولوی خودم که الان که دارم این مطلب رو برات تایپ می کنم ،عین وروجک ها داری تو دلم بالا و پایین می کنی و مثل یه ماهی شنا می کنی،بدون که خیلی دوست دارم و امروز و فردا آخرین روزهایی هستن که میام سر کار و دیگه می مونم خونه تا بیشتر استراحت کنم و به تو برسم.
این روزا از بس سنگین شدم زود به زود خسته می شم و نه حوصله کارم رو دارم ،نه رانندگی.
دلم می خواد کتاب بخونم هم برای تو هم برای خودم.
همش دارم به پروسه زایمان فکر می کنم آخه قراره اگه خدا بخواد طبیعی به دنیا بیای و اصلا تمایلی به سزارین و این جور حرفها ندارم.
راستشو بخوای یه کم دلهره دارم اما مطمئنم که با کمک خدا می تونم از عهدش بر بیام و یه نی نیه ناز و ملوس رو بغلش کنم.
از حالا به بعد باید کم کم تمرینات ورزشی و تنفسی رو تمرین کنم واسه همینم خوشحالم که مرخصی گرفتم.
دخترم قراره وسط تابستون و تو اوج گرما به دنیا بیای و ضمنا اون موقع ماه رمضان،ماه مهمانی خدا هم هست.
شاید هم تو یکی از شب های قدر به دنیا بیای که اگه این طوری بشه،بی نهایت از خداوند ممنونم.راستی می دونستی شکل گیری و بسته شدن نطفت هم در روز عید غدیر بود؟
امیدوارم به لطف حق تعالی سالم و سلامت به دنیا بیای و قدمت برامون خوش یمن و پر برکت باشه عزیز دلم.
یک دنیا دوست دارم.