دو ماهگی هانا خانم
سلام به همه دوستان گلم:
با یک غیبت طولانی بازم اومدم تا وب هانا جونم رو آپ کنم.تو این مدت اصفهان و تهران و کیش بودیم.هانا کوچولوم مثل همیشه در لحظات خوش مسافرت همراهمون بود و بدون اذیت کردن،کنار ما بهش خوش می گذشت.
توی هواپیما موقع رفتن همش خواب بود اما موقع برگشتن از اول تا مقصد بیدار بود و با مهماندارا دوست شده بود و به همه لبخند می زد.
اینقدر شیرین و خواستنی شده که حد نداره. نمی دونم وقتی تاتی تاتی کنه و به حرف بیاد دیگه چی می شه. اونوقت شاید دوباره قورتش بدم بره تو دلم و از نو بدنیا بیاد!!!!!!!!!!
سفر کیش به همراه مامان و بابام و همین طور برادر و زن دادشم خیلی خیلی خوش گذشت .همش فکر می کردم شاید هنوز هواش خیلی داغ باشه ولی خدا رو شکر قابل تحمل و خوب بود.
هانا رو سوار قایق کردیم با چه سرعتی می رفت ولی هانا حتی یه کوچولو هم نترسید و گریه نکرد .
تو همه مراکز خرید هم که با فروشنده ها رفیق می شد و همه تحویلش می گرفتن!!
جالب این بود که مردم از دیدن هانا تعجب می کردن و می گفتن نی نی به این کوچولویی رو چه جوری آوردین مسافرت ؟ آخه مگه اشکالی داره که آدم نی نی شو ببره سفر؟؟
من که نفهمیدم چرا تعجب می کردن.
تو فرودگاه کیش یه خانمی بهمون گفت این بچه که از حالا اومده سفر، پس همیشه به سفره و تا آخر عمرش زیاد میره مسافرت! امان از دست این خانوما!
می خواستم از عکساش براتون بزارم ولی متاسفانه در حال حاضر دوربین در دسترسم نیست.
راستی امروز هانا دو ماهگی رو پشت سر گذاشت و وارد ماه سوم زندگیش شد.
صبح زود واسه واکسن زدن بردیمش مرکز بهداشت.تا ظهر ساعت ١ حالش خوب بود و خوابیده بود ولی یهو نمی دونم چرا بیدار شد و شیر خورد و بعدش شدیدا گریه می کرد و جیغ می کشید.
بمیرم براش فکر کنم جای واکسن اذیتش می کرد.کمپرس حوله گرم براش گذاشتم تا آروم شد و خوابید و من اومدم تا زود چند خطی بنویسم.
دختر عزیزتر از جونم وقتی اون طوری از درد فریاد می کشیدی،بند بند تنم می لرزید و همراه تو گریه می کردم.
الان می فهمم مادر بودن یعنی چی.
هانا جونم خیلی دوست دارم دنیای منی.تمام وجودم به وجودت بسته و نفسم با نفسای تو بالا میاد.