سومین معاینه ماه نهم و ...
هانا عشقم سلام:
دیروز عصر برای سومین بار در ماه آخر، برای معاینه رفتم دکتر.خانوم دکتر همه چی رو بررسی کرد و اوضاع خوب بود.گفت که کم کم آماده باشم چون هر لحظه ممکنه دختر شیطون بلات بخواد بیاد به این دنیا.
خیلی بی طاقتم فقط دارم این روزا رو با شمارش و عدد و رقم سپری می کنم. یه تقویم گذاشتم جلوم هی بالا پایینش می کنم.هر کی ببینه فکر می کنه دیوونه شدم ولی نه این کارا همش به خاطر انتظار کشیدن بیش از حده.
از صبح به خودم گفتم امروز دیگه نمی خوام حساب کتاب کنم و با نیروی عجیبی پا شدم تمام خونه رو جارو برقی کشیدم و گردگیری کردم و از رو سایت آشپزی برای مامانا که لینکمون هم هست یه حلیم بادمجون مشتی درست کردم که خوشمزه شد ولی حیف که باباییت نتونست واسه ناهار بیاد و خودم تنها با تو جشن گرفتم و خوردمش.به به خیلی مزه داد مدتها بود که نخورده بودم. البته سهم بابایی رو واسه شام گذاشتم کنار.
همیشه از مامان مریم درخواستش می کردم ولی متاسفانه حالا که یه شهر دیگه زندگی می کنیم و به مامان جونم دسترسی ندارم مجبورم خودم درست کنم هر چی رو که هوس می کنم.
تا چند روز دیگه مامان مریم و بابا ناصر و دو تا دایی جونات میان پیشمون تا هم به من کمک کنن هم تو رو ببینن.
حالا که یه غذای خوشمزه خوردم و همه جا رو هم تمیز کردم اینقدر دارم کیف می کنم که نگو .حس خوبیه که آدم به همه کاراش برسه . ضمنا زمان هم راحت تر سپری شد.
تازه اینم بگم شیطون بلای من که فکر کنم این غذا به دهن تو هم خیلی مزه داده که داری هی تو شمکم ورجه وورجه زیادی می کنی و خوشحال و سر حالی.
قربونت برم عسلم نوش جونت باشه.بوووووووووووس