جمعه های طولانی
سلام دخترم:
باز یه جمعه دیگه شد و طولانی بودن روزا هم بهش اضافه میشه و ماه رمضون هم که هست و گرمای تابستون،آدم دیگه حسابی بی حوصله و کلافه می شه.
کاش بودی حداقل با تو سرگرم می شدیم و روزمون زود می گذشت.قبلا آرزو می کردم جمعه زود از راه برسه که بتونم به کارام برسم و استراحت کنم ولی الان خوشم نمیاد از این روز.
فردا مامان مریم میاد پیشمون از اصفهان.لااقل با این فکر امروز رو سر می کنم تا ببینم چی میشه.بابایی هم که رفته یه سر بیرون یه کاری داشت.
میخوام برم اگه بشه فریزمون رو یه کم مرتب کنم و مشغول غذا درست کردن بشم .
باید واسه عصر و غروب هم یه برنامه ای بریزم تا بلکه از این کسالت دربیام.
مامانی نمی دونم تا جمعه دیگه چی میشه.میای یا نه هنوز .ولی امیدوارم اومده باشی و من با تو مشغول باشم.
فدای تو.بوووووووووووووووس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی